سفارش تبلیغ
صبا ویژن























وفا

یادت میاد آون روزا که من و تو مثل دو کبوتر تو آسمون زندگی پرواز میکردیم،من وتو مثل دو فرشته با بالهای سپید رو بوم ابرها قدم میزدیم،من و تو مثل دو گل،گل میخک و محبوبه تو باغچه دوستی نقش همیشه بودن رو بازی میکردیم،من و تو مثل سیم های یک گیتار رقص موسیقی رو اجرا میکردیم.

میدونم یادت مونده و من هم هنوز یادم نرفته،یادت میاد اونروزها که

یه عقاب شکارچی من و تو رو از پرواز با هم منع کرد،یک باد سرد ابرها رو تکون داد و بالهای ما دوتا رو شکست،یک کرم ریشه خوار ریشه های من و تو رو خورد و نبودن رو تجربه کردیم،یه شصت لا مرام اومد و من وتو رو پاره کرد و رقص شکستن و جدایی رو آموزش داد

اون عقاب شکارچی،اون باد سرد،اون کرم ریشه خوار،اون شصت لا مرام،همون روزگار سیاهن که همیشه برای دوستیها یه خط میکشن،پایانش رو پایان دوستی میدونن،تقصیر من و تو نیست،تقصیر روزهای خزونیه که سریع گذشتن و من و تو رو به آخر خط رسوندن،درسته که این روزگار باعث جدایی شده ولی من و تو بازهم به هم قول میدیم و دست تو دست هم میذاریم و پرده میون دلامون رو پس میزنیم و داد میزنیم ما دو تا ستاره تو آسمون شب بی پایان هستیم،هستیم و خواهیم بود و از یاد نخواهیم برد که ما هستیم و هستی ها را هر چه هست صاحب میشویم

 


نوشته شده در جمعه 91/2/8ساعت 10:0 عصر توسط هم نفس نظرات ( ) |


آخرین مطالب
» چرا رفتی؟
ارام رفت
......
سهراب
انتظار
مادر
یکی بود یکی نبود
تظاهر
دوستی
یلدا
تقدس عشق
[عناوین آرشیوشده]

Design By : LoxTheme.com